سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طنز - نازک خیال
دانش با عمل همراه است . پس هر که دانست عمل کرد و هر که عمل کرد دانست و دانش، به عمل فرا می خواند، پس اگر او را اجابت کرد چه بهتر و گرنه از او جدا و دورمی شود [امام صادق علیه السلام]
من به ایمیل کمتر سر می زنم! کامنت بگذارید
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
214121
بازدیدهای امروز وبلاگ
63
بازدیدهای دیروز وبلاگ
59
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک ]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
طنز - نازک خیال
مدیر وبلاگ : احمد نازک تن[168]
نویسندگان وبلاگ :
الهام خانوم (@)[29]


بسیجی بوده و انشاءالله مانده باشم. منتظرم صاحب امرمان بیاید. اگر بر ناروایی که از خودی سرزده صبر می کنم ، برای وجود دشمن است . و اگر بر آن صبر نکرده و نهیب می زنم ، برای وجود خطری بزرگتر است : دشمن اکبر!(نفس)
لوگوی وبلاگ
طنز - نازک خیال
فهرست موضوعی یادداشت ها
طنز[123] . سیاست[21] . یادداشت ها[15] . خبر[4] . سوال سرخ و پاسخ سبز[4] . عدالت . فرهنگ . فطر . آرشیو طنز دیماه 86 . آزار . آمریکا . اخلاق . اسارت . براندازی نرم . بردگی . جنگ نرم . خاطرات دوران جنگ . خاطره عبرت آموز .
بایگانی
یادداشتها
آورده بودند ! که : (طنز)
خاطرات طنز حج
نوشته های منتخب سایت
دی ماه 86
بهمن ماه 86
اسفند 86
پیوندهای روزانه

جریان احمدی نژاد [111]
حزب الله می رزمد [191]
صدای عدالت [182]
نیز هم [127]
نقطه سر خط [122]
[آرشیو(5)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

تنها علمدار
گردان وبلاگی کمیل
متین نیوز
جعفر گلابی
صدای عدالت

لوگوی دوستان

خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا - به روز رسانی :  1:57 ع 90/1/6
عنوان آخرین نوشته : وب حاج آقا راه اندازی شد !!

شیعیان اهل سنت واقعی - به روز رسانی :  9:4 ع 87/9/30
عنوان آخرین نوشته : غدیر حقیقت انکار نا پذیر تاریخ

جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن قربون آزادی ایرونی ! دوشنبه 85 اسفند 14 ساعت 4:14 عصر

قربون آزادی ایرونی !

شنیده بود که در کشور عربی آنسوی آب (که همگان از نام آن مطلع اند و زمانیست تا بردن نام آن جز به سواحل خلیج فارس مجاز نباشد! ) خبرهایی است از آزادی و جفتک اندازی . پس پول و پله اندوخت و موتور زیرپا بفروخت و گذرنامه ای فراهم آورد و ویزا طلب کرد و عوارض دولا پهنای خروج از کشور بداد وبا طیاره عازم دیار آزادی شد.

چون طیاره هنوز پا بر زمین نکوفته بود روسری ها را دید که یک به یک بر گردن اوفتاده و جمله زنانی که تا ساعتی پیش جز به نگاه خواهرانه نمی دیدی ، طالب نگاه خریدارانه ات بودند! پس گفت : آخیش !عجب آزادی ای !

پس به فری شاپ رفت تا از آن آبکی ها که نشانی داده بودند بخرد و با خود به هتل برد .چون خرید شیطان او را وسوسه کرد که همانجا لبی تر کند پس در آبکی گشود و خواست تا بنوشد که دستی از پشت بر شانه اش خورد و شرطه ای سیاه سوخته به زبان انگلیسی چیزی گفت و چون دید هاج و واج می نگرد به فارسی گفت : اینجا ممنوع است ! و اگر مرتکب شوی از همین جا دیپورتت خواهیم کرد!!

طاقت آورد و گفت بعدا می خوریم ! و در صف کنترل ویزا ایستاده بود و هوس کشیدن سیگار به سرش زد و سیگار افروخت که سیگار به نیمه نرسیده سر وکله شرطه دیگری پیدا شد و اول به انگلیسی و چون دید هاج و واج می نگرد به فارسی از او خواست تا سیگارش را خاموش کند که او نیز سیگار به زیر پا انداخت ! و له کرد و شرطه دستش بگرفت و جا سیگاری و آشغالدانی بدو نمایاند و گفت بار اولی است که می آیی ؟! این آداب بیاموز که آشغال در زیر پا نیندازی.

چون از تشریفات ورود مرخص شد و پا در هوای بیرون گذاشت نفسی کشید از اعماق جان که نه پلیسی و نه ماموری در اطراف خود نمی یافت و جز زنان بی حجاب و نیمه عریان چشمش چیزی نمی دید. پس به جلو رفت و نگاهی عمیق به جان زنکی انداخت که پر و پایی حسابی بیرون انداخته بود و با لباسی عجیب  و غریب پیاده رو را گز می کرد . زنک چشمش به نگاه حریصانه او اوفتاد و چیزی گفت که وی تصور کرد قیمت است !! پس با اشارت دست مبلغی پیشنهاد کرد و زنک فریادی کشید و به طرفه العینی سر و کله چند پلیس نتراشیده سیاه سوخته پیدا شد که اولش انگلیسی با او سخن گفتند و چون دیدند هاج و واج می نگرد به فارسی از او خواستند تا به شرطه خانه رود !

بیچاره فکر کرد که چون پیاده بوده ، طرف تحویل نگرفته است ! چاره ای نبود جز آن که تعهد بسپارد و بیرون بیاید و ماشین آنچنانی کرایت کند و در خیابانها دنبال زنان آنچنانی بوق زند و ... چنین کرد !

اولی جوابش نداد . دومی محلش نگذاشت . سومی جوری لب و لوچه اش را بر کشید و چیزی گفت که جز به فحش نمی ماند ، چهارمی ... اما نوبتش نرسید ! چراکه پلیس از راه رسید و او را به جرم رانندگی بر روی خطوط ، بوق زدن متوالی ، مزاحمت برای زنان ، توقف های مکرر بدون چراغ راهنما در محلهای غیر مجاز ، و ... دستگیر و جریمه و به محکمه سپرد  و چون به محکمه رفت دوسیه او از لحظه ورود تا آن زمان پیش رویش گشودندکه کجا رفته و چه خریده و چه خورده و چه گفته و چه کرده و چه تعهدات سپرده و .... القصه دیپورتش نمودند !

در طیاره به بغل دستی اش می گفت : خودمانیم ، قربون آزادی کشور خودمون بریم !


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن عدالت فرهنگی ! یکشنبه 85 اسفند 13 ساعت 9:44 صبح

عدالت فرهنگی !

آورده اند که روزی معلمان شهر را خواستند تا در انتخابات ریاست جمهوری به کسی رای دهند .پس بر آنان بن مخصوص روانه ساختند و لی لی به لالایشان گذاشتند و دم به نفس معترضشان دمیدند و آتش به دلشان افروختند و در کیهان و آنچه چون آن است در بوق کردند که مگر شما را چه از دیگر کارمندان دولت کاستی است که این حقوق شما به قدر خوردن نان و ماستی است ؟پس به ما رای دهید تا نانتان در روغن (نفتی ) کنیم و سبیلتان چرب نماییم و به شما قشر زحمتکش عزیز فرهنگی  برسیم رسیدنی !

قضا را بر آن شد تا وعده دهندگان رای آوردند و سالی گذشت و آن بن مخصوص قطع شد و آن تبلیغات رنگین قطع شد و خبری از آنچه وعده بود نیامد و کیهان و آنچه چون آن است ؛ ساکت و خاموش گویی نه وعده ای در کار بوده و نه وعده دهنده ای ! (که این صنعت ، نیک در این سرزمین بعمل می آورند!) کم کم صدای اعتراض معلمان برخاست که این چه معاملت بود که با ما کردید و مگر ما دستمان به شما نرسد و ... هر چه گفتند و کردند کمتر جوابی شنیدند تا آن که دولتیان برای کسب رای بودجه ازمجلس نیازمند فورس شدند(و فورس در لغت به معنای فشار است !) پس باز جمعی ساده دل و امیدوار را گرد آوردند و نشانی مجلس بدانان دادند که آنچه می جوئید در این مکان است و ما وعده را از جیب آنان داده بودیم !

رفتند و شعار دادند و بحمدالله به یاری آنان بودجه به تصویب رسید و خبری از بهبود مواجب ایشان نشد! روزی سخنگوی دولت از سر مهرورزی و عدالت گستری به سخن درآمد که :

شما را سی ساعت در هفته و نه ماه در سال کار است و حال آن که حقوق کامل می ستانید و عیدی وپاداش و سنوات کامل می ستانید و دولتیان با این که چهل و چهار ساعت در هفته و دوازده ماه در سال کار می کنند بقدر شما نمی ستانند و کافی است تا شما حقوق خود را ضربدر دوازده کنید و تقسیم بر نه کنید و باز حاصل را ضربدر چهل و چهار کنید و تقسیم بر ساعت موظف تدریس خود در هفته ( مثلا سی )‌نمایید تا معادله حقوق شما با یک دولتی برابر آید! و چنانچه بیش می ستانید آن را به دولت مهرورز عدالت گستر باز پس آورید.خداوند خیرتان دهد !


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن نخوری ها! شنبه 85 اسفند 12 ساعت 5:32 عصر

نخوری ها!

پسرک گرسنه ای در کنار خیابان از سرما می لرزید و از گرسنگی گریه می کرد.

مرد محترمی به او رسید و یک آب نبات چوبی دستش داد.خبرنگاری هم مشغول فیلمبرداری بود.

پسرک با تعجب پرسید: چکارش کنم؟!

مرد محترم گفت: حواست باشد . این را نباید بخوری ها!

پسرک خندید و گفت : آهان ! سهام عدالت است ! متشکرم آقا.

(نقل از یک وبلاگ  که اسمش را یادم رفته است و صرفا جهت ادای امانتداری را در آوردن ذکر می کنم !)


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن دعوای بالاده و پایین ده! شنبه 85 اسفند 12 ساعت 2:57 عصر

دعوای بالاده و پایین ده!

آورده اند که در عهد پهلوی در یکی از توابع قزوین دعوای آب اوفتاد بین فلان آباد علیا و فلان آباد سفلی و چنان شد که اجتماع علیایی ها بر سفلایی ها غلبه کرد و آب را خواستند تا بیشتر در ده بالا تقسیم کنند و دعوا بالا کشید و جماعت سفلایی کار نزد پیر بزرگ خود برد تا چاره ای اندیشد و گفتند تا ما هزار تومان اندوخته ایم برای آن که به دولتیان و ماموران آب جدا جدا بپردازیم تا شاید در تنگی وگشادی راه آب کلکی سوار کنند و غیره .

پیر لختی اندیشید و تاملی کرد و گفت: این میزان هزینه بر ما بسی گزاف است و تازه ، کار نیز با آن بسامان نشود. شما را باید تا صد تومان نزد رئیس ژاندارمری برده و او را راضی کنید تا به جای فلان کس که امروزه کدخدای فلان آباد علیاست ، بهمان کس را کدخدا کند.

همین کردند و سالیانی گذشت و تفرقه و خصومت آنچنان در بین علیایی ها اوفتاده بود که کس قصه آب بیاد نمی آورد و آب بالا ده همچنان به سمت پایین ده می رفت !


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن اندر فواید دزدی!! در جابلقا سه شنبه 85 اسفند 8 ساعت 8:12 صبح

((اندر فواید دزدی!! در جابلقا))

 آورده اند که در بلاد جابلقا دزدی با پسر نصیحت همی گفت که ای پسر ! زنهار که سفته دست خلایق نسپاری که من از سفته بیم دارم .

پسر پرسید: چگونه است که ترا از دزدی باکی نیست لیکن بر سفته هراسناکی؟!

پدر گفت: ای پسر؛ چون طلبکار سفته ترا به اجرا نهد , ترا بایست تا مبلغ آن بپردازی و اگر بگویی ندارم از تو قاضی نپذیرد و ترا ممنوع الخروج کند و مال ترا در حال و آینده در گروی طلبکار گذارد و هر زمان که مالی از تو به دادگاه بشناساند ،دادگاه آن مال به نفع او مصادره تواند کردن و القصه بیچاره خواهی شد. لکن اگر دزدیدی و مال دزدی را نزدت نیافتند بگو ندارم . آنگاه قاضی ترا به زندان افکند و حق صاحب مال ضایع گردد و خلاص !

پس پسر را قصد سفر به دیار جابلسا افتاد و پدر را اذن خواست . پدر گفت : ای پسر زنهار که آن دیار را تفاوتی است با جابلقا . پس در آن دیار دست به دزدی نرن ! که قاضی ترا بندی کند تا ششماه یا بیشتر به جرمی که در سلب امنیت عموم کرده ای و ترا محکوم به رد مال کند به جرمی که در حق صاحب مال کرده ای و اگر بگویی ندارم ممنوع المعامله و ممنوع الخروج می شوی و تا ابد صاحب مال می تواند مالی از ترا به دادگاه معرفی کرده از تو معادل مالی که دزدیده بودی باضافه چند لا پهنا سود و خسارت بستاند و تازه این زمانی است که چهار انگشت دستت را نبرند!!

پس پسر از سفر جابلسا منصرف شد و در جابلقا بماند وبه  شغل شریف پدراشتغال داشت !

 


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن خاطرات طنز حج 10 دوشنبه 85 اسفند 7 ساعت 7:0 صبح

((ای کاش دست ما بود!))

نشسته بودیم در حیاط مسجدالحرام و به طواف با عظمت حجاج نگاه می کردیم . شب از نیمه گذشته بود و اصلا چشم هوس خواب نداشت .سیل طواف کنندگان دور کعبه می پیچید و می پیچید. زن و مرد ، سفید و سیاه ، زشت و زیبا ، از هر قوم و قبیله و کشور ، با هر مذهب آزادانه مشغول عبادت بودند که ...

بغل دستی من رو به من کرد و گفت : عجب عظمتی ! عجب هیبت و شکوهی ! حیف که این دم و دستگاه دست این وهابیها است (رگ خواب مرا می دانست که چقدر از وهابیها متنفرم !) ای کاش دست ما بود ...

بنده خدا خبر نداشت که آن شب من یک دعوای مفصل با مسئولان ستاد حج داشتم و حسابی حالم از هر چه سوء مدیریت و بد سلیقگی بود؛ گرفته بود .عصبانی و ناراحت گفتم :

"بله ! اگر دست ما بود ؛ هرگوشه مسجد الحرام یک صندوق صدقه می گذاشتیم . حیاط مسجدالحرام را بین سپاه و ارتش و ناجا و بسیج تقسیم می کردیم ، هر گوشه یک امام جماعت برای خودو طرفدارانش نماز می خواند ، دور تادور مسجد الحرام را عکس و تابلو و نوشته می چسباندیم ، بلندگوها هیچ وقت سالم نبودند و همیشه یا قطع می شدند یا جیغ می کشیدند، تازه از بلندگوها هم دائما نوار روضه و نوحه پخش می کردیم ، بین زن و مرد شیشه می کشیدیم ، دسته سینه زنی و زنجیر زنی با علم هیجده تیغه می آمد دور کعبه بچرخد ، همه جا را قبر چند طبقه می کردیم و می فروختیم ،دیوار کعبه را با مته سوراخ می کردیم تا مردم تویش پول بریزند، پارکینگ و پله برقی را پولی می کردیم و ...."

داد زد : "بابا ! غلط کردیم ! نخواستیم ، بگذار دست همین ها باشد . ولمان می کنی ؟!"

به خودم آمدم ؛ در حالی که حسابی خنده اش گرفته بود گفت : "عربها هم بلدند چه جوری پولهای من و تو را از جیبمان در آورند. اگر منکری چشمهایت را موقع بازگشت در فرودگاه باز کن تا حجم ساکهای حاجیها را آن موقع ببینی! ضمنا آن همه تخریب و جنایت وهابیها در اماکن مقدس مگر فراموش شدنی است؟! تازه این نظم و انضباط و رسیدگی به حرمین شریفین را هم از امام خمینی (ره) داریم که اوایل پیروزی انقلاب خواسته بود تا مدیریت دو شهر مکه و مدینه به دست سازمان کنفرانس اسلامی بیفتد .از آن به بعد بود که پادشاه بفکر چاره افتاد و طرحهای توسعه و عمران و آبادانی حرمین شریفین را به همراه طرحهای توسعه توریسم مذهبی آغاز کرد تا همه خدا را داشته باشند و هم خرما را !"

آرام شده بودم . باز خنده اش گرفت و گفت :" بگذار ای کاش را عوض کنم و بگویم ای کاش ما هم بلد بودیم ... "


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن اندر فرار شهرام ! یکشنبه 85 اسفند 6 ساعت 11:21 صبح

اندر فرار شهرام !

(تاریخ المحاکم -جلد 18 - باب النعل الوارونه )

آورده اندکه روزی حاجت اوفتاد تا مر بعض اصحاب سیاست را اعم از یمین و یسار بامبول سازند و برایشان پاپوش دوزند .پس رای زنی کردند تا شهرام عرب را از شاگردی بستنی فروشی بیاورند و آموزش دهند تا کارهای نه چندان عجیب و غریب بل معمول و متداول پیشه کند و فی المثل به کارمندان بانک بابت وامی که می ستاند شیرینی دهد که همگان می دهند و به مقامات اینوری و آنوری بابت کمک خیر به فلان و بهمان موضوع بدهد که همگان می ستانند و به یاران و اطرافیان و دور و بریان بریزد و بپاشد که همگان چنین کنند . پس او را با رانت اطلاعاتی تقویت کردند که مثلا قراراست فلان جنس ممنوع الورود شود پس تو در ورود آن بشتاب ! یا فلان جنس قرار است چه شود تو چنان کن ! و او را داشتند تا روزی که نیاز شد از او بهره گیرند پس اشارتی کردند به روزنامه ای که با غیب در ارتباط است تیتری زد و او را علم کرد و در این میانه دامن این و آن را آلوده به هر تهمتی که خواستند کردند و نامبرده (تاریخ مصرف گذشته )‌را به حلفدانی (انبار) سپردندتا شاید روزی دوباره بکار آید.

لاک پشت قضاوت سلانه سلانه رفت و رفت و هر چه گشت چیزی خلاف قانون و مقررات و آنچه عرف و معمول بود نیافت .حکم به برائت داد آن قاضی ساده که می اندیشید فقط عدالت حق است و سیاست حق نیست ! حکم را در همان روزنامه تیتر کردند و دوباره جنجال و علم شنگه آفریدند که مثلا قوه قضائیه چون با ما نیست پس با مفسدین است !! و چون قوه جدیت کرد و دم خویش از زیر تله یاران شریعت مدار بیرون کشید و محکمه مجدد گذاشت و از متهم اقرار گرفت که فلان و بهمان در تحریک و تشویق او نقش داشته و قصد .( نسخه خراب است )‌ او را در پایان محکمه گریزاندند و میلیارد تومانی در جیبش گذاشتند و فرارش را باز به گردن قوه قضائیه انداختند تا آن را متهم کنند به همکاری با مفسدین . و قوه را خبر آمد که دوستان خاصی در فرار او دست داشته و او را آموزش و یاری داده اند .خواست تا دوستان را دستگیر کند گفتند مشتاب! که ما خود او را باز پس می آوریم همانگونه  که ضارب حجاریان را باز پس آوردیم بشرط آن که سخنی از ما برمیان نیاید و رفتند شهرام را آوردند و خود قهرمان دستگیری متهم فراری شدند پس متون بازجویی فرادادندش و خود بسلامت از معرکه بیرون شدند و قوه همچنان در روزنامه متهم بود که باید استعفا دهد!

 


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن خاطرات طنز حج 9 شنبه 85 اسفند 5 ساعت 7:0 صبح

(( دوستی خاله خرسه ))

در کلاسهای آموزشی حج به همه ایرانیها یاد داده اند که اگر گم شدید خود را به یکی از کاروانهای ایرانی برسانید. فرقی نمی کند که کاروان چه شهر و چه استانی باشد. زیرا آنها به هر ترتیب با کمک ستاد و امداد گمشدگان ، شما را به کاروان خودتان خواهند رساند و طی این مدت نیز از شما پذیرایی خواهند کرد.

به این ترتیب گمشدگان حداکثر تا 24 ساعت پس از گم شدن، به کاروان خود می رسند. بیچاره پیرمرد گم شده که فارسی بلد نبود ، با همان زبان آذری به یک کاروان ترک ( ترکیه ) پناه برد. آنها او را به کاروان بردند. سه روز و سه شب او را در کاروان نگه داشته بودند و از او پذیرایی می کردند! طی این مدت نه به ستاد ایرانیان خبری داده بودند ونه اجازه خروج به او می دادند. عاقبت به فکر پیرمرد رسید که فرار کند.

وقتی خود را در خیابان دید ، ایرانیها را شناخت. دو ساعت بعد در کاروانش بود . و در جواب مدیر و معاون کاروان که این سه شب کجابودی به زبان شیرین آذری به هرچه ترک بود .....فحش می داد. جایتان خالی ! (فحش آذری به ترکها شنیدن دارد!)


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن خاطرات طنز حج 8 جمعه 85 اسفند 4 ساعت 7:0 صبح

((قبله نما ))

با چادر مشکی که نشان از ایرانی بودنش داشت در یکی از ایوانهای مسجد الحرام به فاصله کمتر از شصت متر با کعبه ،یک سجاده پهن کرده بود و رو به طرفی غیر از کعبه نماز می گزارد!

خوب که دقت می کردی می دیدی وسط سجاده اش یک قبله نما چسبیده و او هم دارد به همان سمتی نماز می خواندکه فلش قبله نما نشان می دهد!!


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن خاطرات طنز حج 7 پنج شنبه 85 اسفند 3 ساعت 7:0 صبح

((گربه ها))

همه از برنامه غذایی شاکی بودند. حالا می گویم چرا؟

آشپزخانه مرکزی غذا را می پزد و با گرمکن های برقی آن را به خانه ها می آورند . یک آشپزخانه مرکزی مثلا غذای سی هزار نفر ایرانی را می پزد که از اقوام و فرهنگها و عادتهای مختلف برخوردارند. یکی برنج را کته و شفته دوست دارد و دیگری خشک و دون ! یکی چرب می پسندد دیگری بی روغن . یکی لوبیا پلو را پر گوشت می خورد یکی بی گوشت . خلاصه ترکها کوفته می خواهند و لرها آبگوشت و شمالیها کته و .. اما از این نوع غذاها خبری نیست . همه اش کباب و مرغ و جوجه کباب و خوراک مرغ و زرشک پلو با مرغ و شنیسل مرغ و کوفت و زهر مار مرغ و ...!!

روزهای اول، گربه ها دور و بر سطل آشغال ایرانیها می پلکیدند ، اما روزهای آخر دنبال خودمان راه می افتادند!


اظهار نظر شما عزیزان( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست یادداشت های آرشیو نشده این وبلاگ

با سلام، خداحافظ!
هشدار امام درباره خودمحوری دانشگاهیان و قوای مسلح
سخن امروزین امام!
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش چهارم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش سوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش دوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش اول
فرمان 8 ماده ای امام
«کتاب قانون» رودرروی «اخراجیها»!
نامه ای به برادر نوری زاد
شکلک او ، کفرما!
تاکتیک ابوسفیانی!
جمعش می کنیم!
سخنان مهم سیدمحمدخاتمی درباره فتنه اخیر
این خمینی بود!
[همه عناوین(167)][عناوین آرشیوشده]


Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ


آمار وب فارسی