((اندر فواید دزدی!! در جابلقا))
آورده اند که در بلاد جابلقا دزدی با پسر نصیحت همی گفت که ای پسر ! زنهار که سفته دست خلایق نسپاری که من از سفته بیم دارم .
پسر پرسید: چگونه است که ترا از دزدی باکی نیست لیکن بر سفته هراسناکی؟!
پدر گفت: ای پسر؛ چون طلبکار سفته ترا به اجرا نهد , ترا بایست تا مبلغ آن بپردازی و اگر بگویی ندارم از تو قاضی نپذیرد و ترا ممنوع الخروج کند و مال ترا در حال و آینده در گروی طلبکار گذارد و هر زمان که مالی از تو به دادگاه بشناساند ،دادگاه آن مال به نفع او مصادره تواند کردن و القصه بیچاره خواهی شد. لکن اگر دزدیدی و مال دزدی را نزدت نیافتند بگو ندارم . آنگاه قاضی ترا به زندان افکند و حق صاحب مال ضایع گردد و خلاص !
پس پسر را قصد سفر به دیار جابلسا افتاد و پدر را اذن خواست . پدر گفت : ای پسر زنهار که آن دیار را تفاوتی است با جابلقا . پس در آن دیار دست به دزدی نرن ! که قاضی ترا بندی کند تا ششماه یا بیشتر به جرمی که در سلب امنیت عموم کرده ای و ترا محکوم به رد مال کند به جرمی که در حق صاحب مال کرده ای و اگر بگویی ندارم ممنوع المعامله و ممنوع الخروج می شوی و تا ابد صاحب مال می تواند مالی از ترا به دادگاه معرفی کرده از تو معادل مالی که دزدیده بودی باضافه چند لا پهنا سود و خسارت بستاند و تازه این زمانی است که چهار انگشت دستت را نبرند!!
پس پسر از سفر جابلسا منصرف شد و در جابلقا بماند وبه شغل شریف پدراشتغال داشت !
|