عینکش را داد بالا ( نازک خیال را می گویم) و بی مقدمه فریاد زد: برو آن نقشه بی صاحاب مانده تهران را بیاور ببینم!
فرصت چون و چرا نداشتم. نقشه تکه پاره ای را که هر روز چند بار جلویش پهن می کند و آه می کشد و جمعش می کند آوردم. خودکار را برداشت روی جاده تهران - هراز یک ضربدر زد.بعد روی جاده کرج و اتوبان کرج. بعد روی جاده قم و اتوبان قم! بعد گشت یک جاده دیگر پیدا کرد سمت ساوه ؛ روی آن هم یک ضربدر زد! مانده بود جاده فیروز کوه و گرمسار. کمی صبر کرد.روی جاده فیروزکوه هم ضربدر زد و رفت سراغ فرودگاه مهرآباد و امام خمینی. دور هر دو فرودگاه را هم یک دایره کج و معوج کشید و خلاص! گفت : حالا برو یک کاغذ نامه بیاور تا یک نامه به احمدی نژاد بنویسم که یک سفر استانی هم به تهران بیاید و پایتخت جمهوری اسلامی را ببیند که جاده هایش اولین جاده های کشور هستند که با یک برف بسته می شوند و ورودی هایش به هر چیزی شبیه اند غیر از ورودی پایتخت!! به این می گویند : توسعه معکوس! کجایش عدالت است که جایی را خراب نگهدارند تا جاهای دیگر بهش برسند؟ بالاخره 10 میلیون جمعیت کشور اینجا زندگی می کنند!
گفتم: قربانت شوم! حالا چرا اینقدر حرص می خوری؟! برایتان با این سن و سال ضرر دارد ها!! این که دیگه به این بنده خدا ربط نداره که. دولتهای قبلی هم ...
نگذاشت حرفم تموم بشه .داد کشید سرم که : برو قربون شوهرت برو زنک! یعنی چی که با مرد نامحرم این جوری حرف می زنی ؟! خجالت نمی کشی با من با این سن و سال .....؟!
گفتم : آقا جون ؛ شما دلت از جایی دیگه پره ؛ چرا سر ما داد می کشی؟! باشه حالا ما یه چیزی روی عادت گفتیم. شما که نباید جدی بگیری که!
گفت : آهان ! این شد حرف حساب . قربونت برم که خیلی چیز فهمی!!
|