ای پیاز ! ای اِسانس ِ بوی دهان ! بر سر سفره های ما ، تو بمان !
***
خواب دیدم که هیئت دولت دست خود را ، گذاشته ، رویَت
همچو بسیار جنس و مِنس ِدگر داده اند از حمایت تو خبر
شک ندارم که می شوی تو گران می شوی میوه ی گران ِ زمان
پشتِ ویترین ، به جای انباری ؛ به «سوپر» می روی، جای گاری
نرخ تو با ترازوی دیجیتال می شود هر گرم ،هزار ریال !
می روی در کنار مرغ یخی ! چه کسی گفته جان من ، که اَخی ؟!
تو که بودی کنار ِ ظرف کباب دل ما گشته در فراقت، آب
با حبوبات ، همطراز شده صف ِ خواهان ِ تو ، دراز شده
همچو گوشت و بسان ِ تخم ِ طیور! آرزوی تو می برم تا گور
گر کنار ِ تو اشک ، جاری بود در فراقت ، دوباره ، آری بود
***
اندر آن خواب ، خواب می آمد از سخنگو جواب می آمد
که «بدین علّت و بدان اسباب نرخ ها گشته اندکی ناباب
ظاهرا مشکلی است درتوزیع بی نیازیم ما ، ز هَر توضیح !»
( گرچه اشکال قافیه ، تام است این دو بیت از برای الهام است !)
***
ناگه از خواب ناز خود جستم از خیال پیاز ، وارَستم
توی دنیا ، هرآنکه بیند خواب می خورد اندر آن کباب و شراب
خواب بیچارگان ، به ناز نشد غصه شان برتر از پیاز نشد
شکر للّه که خواب بود ، همه ( بوی بیداری هم می داد ، یه نَمه !)
|