سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربون آزادی ایرونی ! - نازک خیال
چگونه از اهل دانش باشد کسی که در مسیرآخرت رو به دنیا دارد و چیزی را که به وی زیان می رساند، از آنچه به وی سود می بخشد بیشتر دوست دارد . [عیسی علیه السلام]
من به ایمیل کمتر سر می زنم! کامنت بگذارید
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
237196
بازدیدهای امروز وبلاگ
92
بازدیدهای دیروز وبلاگ
635
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک ]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
قربون آزادی ایرونی ! - نازک خیال
مدیر وبلاگ : احمد نازک تن[168]
نویسندگان وبلاگ :
الهام خانوم (@)[29]


بسیجی بوده و انشاءالله مانده باشم. منتظرم صاحب امرمان بیاید. اگر بر ناروایی که از خودی سرزده صبر می کنم ، برای وجود دشمن است . و اگر بر آن صبر نکرده و نهیب می زنم ، برای وجود خطری بزرگتر است : دشمن اکبر!(نفس)
لوگوی وبلاگ
قربون آزادی ایرونی ! - نازک خیال
فهرست موضوعی یادداشت ها
طنز[123] . سیاست[21] . یادداشت ها[15] . خبر[4] . سوال سرخ و پاسخ سبز[4] . عدالت . فرهنگ . فطر . آرشیو طنز دیماه 86 . آزار . آمریکا . اخلاق . اسارت . براندازی نرم . بردگی . جنگ نرم . خاطرات دوران جنگ . خاطره عبرت آموز .
بایگانی
یادداشتها
آورده بودند ! که : (طنز)
خاطرات طنز حج
نوشته های منتخب سایت
دی ماه 86
بهمن ماه 86
اسفند 86
پیوندهای روزانه

جریان احمدی نژاد [114]
حزب الله می رزمد [191]
صدای عدالت [182]
نیز هم [127]
نقطه سر خط [122]
[آرشیو(5)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

تنها علمدار
گردان وبلاگی کمیل
متین نیوز
جعفر گلابی
صدای عدالت

لوگوی دوستان

خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا - به روز رسانی :  1:57 ع 90/1/6
عنوان آخرین نوشته : وب حاج آقا راه اندازی شد !!

شیعیان اهل سنت واقعی - به روز رسانی :  9:4 ع 87/9/30
عنوان آخرین نوشته : غدیر حقیقت انکار نا پذیر تاریخ

جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن قربون آزادی ایرونی ! دوشنبه 85 اسفند 14 ساعت 4:14 عصر

قربون آزادی ایرونی !

شنیده بود که در کشور عربی آنسوی آب (که همگان از نام آن مطلع اند و زمانیست تا بردن نام آن جز به سواحل خلیج فارس مجاز نباشد! ) خبرهایی است از آزادی و جفتک اندازی . پس پول و پله اندوخت و موتور زیرپا بفروخت و گذرنامه ای فراهم آورد و ویزا طلب کرد و عوارض دولا پهنای خروج از کشور بداد وبا طیاره عازم دیار آزادی شد.

چون طیاره هنوز پا بر زمین نکوفته بود روسری ها را دید که یک به یک بر گردن اوفتاده و جمله زنانی که تا ساعتی پیش جز به نگاه خواهرانه نمی دیدی ، طالب نگاه خریدارانه ات بودند! پس گفت : آخیش !عجب آزادی ای !

پس به فری شاپ رفت تا از آن آبکی ها که نشانی داده بودند بخرد و با خود به هتل برد .چون خرید شیطان او را وسوسه کرد که همانجا لبی تر کند پس در آبکی گشود و خواست تا بنوشد که دستی از پشت بر شانه اش خورد و شرطه ای سیاه سوخته به زبان انگلیسی چیزی گفت و چون دید هاج و واج می نگرد به فارسی گفت : اینجا ممنوع است ! و اگر مرتکب شوی از همین جا دیپورتت خواهیم کرد!!

طاقت آورد و گفت بعدا می خوریم ! و در صف کنترل ویزا ایستاده بود و هوس کشیدن سیگار به سرش زد و سیگار افروخت که سیگار به نیمه نرسیده سر وکله شرطه دیگری پیدا شد و اول به انگلیسی و چون دید هاج و واج می نگرد به فارسی از او خواست تا سیگارش را خاموش کند که او نیز سیگار به زیر پا انداخت ! و له کرد و شرطه دستش بگرفت و جا سیگاری و آشغالدانی بدو نمایاند و گفت بار اولی است که می آیی ؟! این آداب بیاموز که آشغال در زیر پا نیندازی.

چون از تشریفات ورود مرخص شد و پا در هوای بیرون گذاشت نفسی کشید از اعماق جان که نه پلیسی و نه ماموری در اطراف خود نمی یافت و جز زنان بی حجاب و نیمه عریان چشمش چیزی نمی دید. پس به جلو رفت و نگاهی عمیق به جان زنکی انداخت که پر و پایی حسابی بیرون انداخته بود و با لباسی عجیب  و غریب پیاده رو را گز می کرد . زنک چشمش به نگاه حریصانه او اوفتاد و چیزی گفت که وی تصور کرد قیمت است !! پس با اشارت دست مبلغی پیشنهاد کرد و زنک فریادی کشید و به طرفه العینی سر و کله چند پلیس نتراشیده سیاه سوخته پیدا شد که اولش انگلیسی با او سخن گفتند و چون دیدند هاج و واج می نگرد به فارسی از او خواستند تا به شرطه خانه رود !

بیچاره فکر کرد که چون پیاده بوده ، طرف تحویل نگرفته است ! چاره ای نبود جز آن که تعهد بسپارد و بیرون بیاید و ماشین آنچنانی کرایت کند و در خیابانها دنبال زنان آنچنانی بوق زند و ... چنین کرد !

اولی جوابش نداد . دومی محلش نگذاشت . سومی جوری لب و لوچه اش را بر کشید و چیزی گفت که جز به فحش نمی ماند ، چهارمی ... اما نوبتش نرسید ! چراکه پلیس از راه رسید و او را به جرم رانندگی بر روی خطوط ، بوق زدن متوالی ، مزاحمت برای زنان ، توقف های مکرر بدون چراغ راهنما در محلهای غیر مجاز ، و ... دستگیر و جریمه و به محکمه سپرد  و چون به محکمه رفت دوسیه او از لحظه ورود تا آن زمان پیش رویش گشودندکه کجا رفته و چه خریده و چه خورده و چه گفته و چه کرده و چه تعهدات سپرده و .... القصه دیپورتش نمودند !

در طیاره به بغل دستی اش می گفت : خودمانیم ، قربون آزادی کشور خودمون بریم !


اظهار نظر شما عزیزان( )


لیست یادداشت های آرشیو نشده این وبلاگ

با سلام، خداحافظ!
هشدار امام درباره خودمحوری دانشگاهیان و قوای مسلح
سخن امروزین امام!
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش چهارم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش سوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش دوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش اول
فرمان 8 ماده ای امام
«کتاب قانون» رودرروی «اخراجیها»!
نامه ای به برادر نوری زاد
شکلک او ، کفرما!
تاکتیک ابوسفیانی!
جمعش می کنیم!
سخنان مهم سیدمحمدخاتمی درباره فتنه اخیر
این خمینی بود!
[همه عناوین(167)][عناوین آرشیوشده]


Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ


آمار وب فارسی