سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات طنز حج 6 - نازک خیال
حکمت گمشده مؤمن است، پس باید آن را بطلبد؛ حتی اگر در دست شروران باشد . [امام علی علیه السلام]
من به ایمیل کمتر سر می زنم! کامنت بگذارید
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
239338
بازدیدهای امروز وبلاگ
1156
بازدیدهای دیروز وبلاگ
1078
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک ]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
خاطرات طنز حج 6 - نازک خیال
مدیر وبلاگ : احمد نازک تن[168]
نویسندگان وبلاگ :
الهام خانوم (@)[29]


بسیجی بوده و انشاءالله مانده باشم. منتظرم صاحب امرمان بیاید. اگر بر ناروایی که از خودی سرزده صبر می کنم ، برای وجود دشمن است . و اگر بر آن صبر نکرده و نهیب می زنم ، برای وجود خطری بزرگتر است : دشمن اکبر!(نفس)
لوگوی وبلاگ
خاطرات طنز حج 6 - نازک خیال
فهرست موضوعی یادداشت ها
طنز[123] . سیاست[21] . یادداشت ها[15] . خبر[4] . سوال سرخ و پاسخ سبز[4] . عدالت . فرهنگ . فطر . آرشیو طنز دیماه 86 . آزار . آمریکا . اخلاق . اسارت . براندازی نرم . بردگی . جنگ نرم . خاطرات دوران جنگ . خاطره عبرت آموز .
بایگانی
یادداشتها
آورده بودند ! که : (طنز)
خاطرات طنز حج
نوشته های منتخب سایت
دی ماه 86
بهمن ماه 86
اسفند 86
پیوندهای روزانه

جریان احمدی نژاد [114]
حزب الله می رزمد [191]
صدای عدالت [182]
نیز هم [127]
نقطه سر خط [122]
[آرشیو(5)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

تنها علمدار
گردان وبلاگی کمیل
متین نیوز
جعفر گلابی
صدای عدالت

لوگوی دوستان

خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا - به روز رسانی :  1:57 ع 90/1/6
عنوان آخرین نوشته : وب حاج آقا راه اندازی شد !!

شیعیان اهل سنت واقعی - به روز رسانی :  9:4 ع 87/9/30
عنوان آخرین نوشته : غدیر حقیقت انکار نا پذیر تاریخ

جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن خاطرات طنز حج 6 چهارشنبه 85 اسفند 2 ساعت 7:0 صبح

((نتوانست یا نخواست ؟!))

دیروز از ماجرای قهر گفتم اما برای رفتن به فروشگاه از هر کاری دریغ نمی کردند . تاکسیها می آمدند داد می زدند : "فروشگا ؛ فروشگا !" و حجاج (ایرانی )را مجانی به فروشگاههای بزرگ طرف قرارداد خود می بردند و از صاحب فروشگاه به ازای هر نفر دو ریال می گرفتند.

در همین راستا(!!) صحنه جالبی رخ داد :

یک راننده عرب در موقع بازگشت هشت نفر آدم بزرگ را در یک سواری چپانده بود! دو تا آدم چاق ( زن و شوهر نسبتا مسن )‌در صندلی جلو ؛ و شش زن در صندلی عقب روی هم ریخته بود و آمد کنار خانه تا پیاده شان کند. شش زن در صندلی عقب قدرت تکان خوردن نداشتند! لذا خود راننده پیاده شد تا در را برایشان باز کند. در که باز شد یکیشان تلپ پرت شد بیرون ! دیگران به تدریج و با سختی یکی یکی آمدند بیرون . نوبت به صندلی جلو رسید. حاج خانم روی پای حاج آقا جا خوش کرده بود و پیاده نمی شد. راننده فکر کرد که در را نمی توانند باز کنند ، رفت جلو و در را باز کرد. اما فایده نداشت! پیاده نمی شدند. قد خانم بلند و گردنش خم شده بود تا نزدیک آینه وسط! هر کاری کرد نتوانست (یا نخواست !!) پیاده شود. بالاخره خانمهای دیگر به کمک آمدند و دستش را گرفتند و کشیدندش بیرون !

حاج آقا یک نفس راحت کشید . اما .... (حالا او نای پیاده شدن نداشت !)

 


اظهار نظر شما عزیزان( )


لیست یادداشت های آرشیو نشده این وبلاگ

با سلام، خداحافظ!
هشدار امام درباره خودمحوری دانشگاهیان و قوای مسلح
سخن امروزین امام!
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش چهارم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش سوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش دوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش اول
فرمان 8 ماده ای امام
«کتاب قانون» رودرروی «اخراجیها»!
نامه ای به برادر نوری زاد
شکلک او ، کفرما!
تاکتیک ابوسفیانی!
جمعش می کنیم!
سخنان مهم سیدمحمدخاتمی درباره فتنه اخیر
این خمینی بود!
[همه عناوین(167)][عناوین آرشیوشده]


Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ


آمار وب فارسی