برادر محمد نوری زاد! سلام؛
قطعا مرا نمی شناسید. لااقل به این نام که در این نامه دارم مرا نمی شناسید. بهتر است قبل از مطالعه این نامه ، برای آن که ذهنیت مناسبی نست به نویسنده این سطور پیدا کنید ، سری به سایر مطالب وبلاگ من بزنید تا بدانید که هر چه هستم ، « کیهان»ی نیستم!
باز هم سلام، به خلاف سایر مردم ، من تغییر مسیر سیاسی خاصی در شما نمی بینم که بخواهم آن را تبریک گفته یا شما را نسبت به پیامد های بد آن هشدار بدهم . این جمله عجیب را از من به خاطر بسپار تا دوباره به آن رجوع کنیم.
این که شما همیشه « حق طلب » بوده اید ، نزد من و شما مشترک است . پس فرقی بین امروز و دیروزت نیست . اما آن روزها حق را آن طور می دیدید و امروز این طور. هیچ اشکالی هم ندارد. شما باید در برابر حق تعالی جل و علا به همین نکته جواب دهید ، که انشاءالله هم می دهید. نکته این است که من ، در قلم دیروز و امروز شما نوعی مشابهت می بینم: در هر دو قلم ، افراط است! تیزی است! نوعی خروج از «روش» های حق است! منظور من بیشتر در «لحن » نوشته هایت است؛ چه انجا که مستقیما به رهبر نامه می نویسی و چه آنجا که خطاب به دیگران طعنه به او می زنی ؛ بیا به رهبرعزیزمان ضمن همه احترامات رهبرانه که می گذاری، این حق را بده که معصوم نباشد. مگر تو هم مثل بعضی غالیان ، انتظار عصمت از او داری؟! اگر پناه بر خدا او را از عدالت خارج شده می دانی که دیگر نمی تواند رهبر ت باشد ، اما اگر صرفا او را در خطر دیده و از گزند چاپلوسان و فریبکاران و دروغگویان دروغساز می خواهی برهانی ، پس ، به جای آن که مستقیم و عریان در روی آن مقام بایستی و سخن صریح بگویی ( که ای کاش، فضای سیاسی ما آنقدر آلوده نبود تا می توانستیم با رهبر عزیز و پدرگونمان همین گونه هم سخن بگوییم) طور دیگری منظور خود را می رساندی! امروز تشیع تشنه وحدت است ! عمل آقایانی که در مخالفت با آنان می نویسی، ضد وحدت جامعه شیعه است و تندی من و تو نیز در همان راستا می رود! عکس پاره کردن و شعار تند دادن هم کار را از دست عقلا بیرون می برد. فضا را از حالت سیاسی به امنیتی تبدیل می کند ( یعنی دقیقا همان چیزی که آقایان بدنبال آن هستند!) تو نویسنده توانا و چیره دستی هستی! سخنت را به گونه دیگری هم می توانی بنویسی! بیا به پیشنهاد من عمل کن! مقالات عمومی ات را با لحن و قلم ملایمتری بنویس و سخنان تند و تیز و صریحت را مستقیم و محرمانه به دفتر آقا بفرست! خودت هم راهش را بلدی! به دستش نمی رسانند؟ نمی خواند؟ گیر بهت می دهند ؟ و... دهها ان قلت دیگر بر پیشنهاد من خواهی گرفت. اما ما شاگردان مکتب امام (ره) هستیم که می گفت : به نتیجه کاری نداریم ، ما مامور به انجام تکلیف الهی هستیم. تو نیز خدای ناکرده برای خنکای دلت که نمی نویسی! حتما برای ادای تکلیف الهی می نویسی. فکر می کنم ، لحنی که به رهبر عزیزت ( با فرض آن که تو او را محتاج نصیحت و خیرخواهی ات بدانی) باید بنویسی با لحنی که باید برای مردم ( که خطاها را می بینند و به حساب دین و اسلام و حکومت دینی و نظام و روحانیت و ... می کذارند) باید متفاوت باشد.
اگر در این اندیشه کردی ، و به نتیجه ای رسیده ای ( هر نتیجه ای که بتوانی آن نتیجه را نزد خدا محاجه کنی) ؛ مأجوری! والا مثل همانها که آنطرف نشسته اند خواهی بود! در این صورت هردو از راه ناصواب بدنبال رسیدن به صواب و ثوابید!
حالا به من حق بده که بگویم تغییر خاصی نسبت به گذشته نکرده ای .
اما چرا این نامه را سرگشاده دادم وخود آن را محرمانه مستقیم برایت نفرستادم؟ (بگذریم از این که ایمیلت آشکار نیست و وبلاگت هم جای کافی برای این نامه ها ندارد!) برای آن که با کمک تو و امثال تو به ایجاد همان فضای صراحت و صداقت کمک کنیم .شاید روزی ایراد گرفتنهای دوستانه و خیرخواهانه بعنوان تضعیف و تعریض تلقی نشود
|