نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
زورگیر!
|
دوشنبه 86 اسفند 20 ساعت 4:31 عصر |
حاجی سر به بیابان گذاشت تا عمره گزارد . او را پرسیدند : چگونه توان بی قافله و کاروان راه سفر عمره در پیش گرفت و حال آن که توان برای چند سال بعد فیش گرفت ؟! تو دانی که در آن دیار غربت ، نیازمند آب و نانی ؛ و محتاج راهنما و روضه خوانی؛ و دزد و زورگیر در راه است، و آن که با خدمه و حشم و بیمه و ... باشد پادشاه است؟!
حاجی بگفت: دانم ! راست گفتی که زورگیران در سفر حج این امتند ؛ لکن نه در میانه راه، که در بانک ملتند! پول از تو می ستند و وعده 10 ساله ات هم نمی دهند! من عطای آن سازمان حج و راهنما و روضه خوان و بیمه و مسکن و ... اش را به لقای این بانک ملتیان بخشیدم و عمره آزاد را به یک میلیون و دویست چوب خریدم و الحال و فی الفور عازم دیار یارم ، بی صبر و بی نوبت ، بی منت دولت ! با کاروان آزاد ؛ هرچه بادا باد!
حاجی این بگفت و راهی شد تا نوروز هشتاد و هفت را در سفر عمره بگذراند و مال بی زبان را به دست زورگیران با ایمان نسپارد!
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
لیست یادداشت های آرشیو نشده این وبلاگ
|
|