- آهای الهام !
- بــــله آقا! .....ببخشید ؛ سابقا یک «خانومی» ، چیزی دنبال اسم ما بود!
- حیف نون ! چه برسد به «خانوم» ! نشد یک کار درست و درمان انجام بدهی ! این همه خرج روی دست ما می گذاری ، باز هم کارهایت مثل گاو نه من شیر می ماند که با یک لگد همه اش را می ریزی!
- مگر چی شده آقا؟! این همه عصبانیت؟ .... خطایی از ما سر زده ؟ جفایی از ما دیده اید؟
- بهت گفته بودم که یک بازدید انتخاباتی سرزده و غیرمنتظره از یک محله پاپتی نشین در این سفرهای انتخاباتی ما بگذار؛ گذاشتی دستت درد نکند! از چهارده روز قبل تیم حفاظتی را فرستادی که بررسی کنند ؛ خب ، باز هم دستت درد نکند! (بماند که چند فقره چک سفید امضا شده هم از ما گرفتی تا خرج همین تیم کنی!) بعد گفتیم که خبرنگارها را دعوت کن تا همراه من به این بازدید بی ریا بیایند .و از همه حالتهای من عکس و خبر و فیلم بگیرند ؛ در داخل ماشین ؛ وقتی سرو کله مان را از ماشین بیرون می آوریم ؛ وقتی مردم دور وبر مان جمع می شوند؛ و ... سپرده بودم که همه تصاویر طبیعی باشد . هر چه که خراب شد اصلا پخش نکنند. نگفته بودم؟!!
- چرا قربان خاک پای مبارک شوم! فرموده بودید. همه فرمایشات (!) شما مو به مو اجرا شد. مثلا وقتی شما یک لنگه پا توی دهانه ون ایستاده بودید و فیلمبردار از بیرون فیلم می گرفت ؛ کسی به ذهنش هم خطور نکرد که فیلمبردار چطوری از داخل ون رفته بیرون؟!
- برو! برو! ... برای من بازارگرمی هم می کند، حیف نون! مگر اعلام نکرده بودید که این سفر سرزده و غیرمنتظره بوده؟
- چرا قربان ! اعلام کردیم . صداو سیمای استان هم مخ مردم را خورد از بس که تکرار کرداین سفر سرزده و غیرمنتظره بوده!
- «قربان» و کوفت! «قربان» و زهر مار! سبیل آن خبرنگار نادان را می دهم دود بدهند که نامه های مردم را در دست من نشان می دهد! اسم این فیلمبردار را بنویس تا از سفر حج و عمره و دَدَر محرومش کنم.. بده حراست ببین فک و فامیل اصلاح طلب نداره ، پدر سوخته! پاک آبرویمان را برد با این نامه هایی که دست مردم روستا بود در این سفر سرزده و غیر منتظره !
|