آورده اندکه :
امیری بود تدبیرگر و مردمدار که وعده نان و آب مردمان او را به کرسی ولایت نشانده و ازبرکت صادرات تک محصول آن سامان ، دست پر برکتش ،وام و بلاعوض بر سر این و آن فشانده ، و مشتاقان خویش در هر استان به استادیومها کشانده و طعم شیرین محبت و مهر بر صغیر و کبیر دیار چشانده و فی الجمله جایی نبود که نام وی قرین با نیکی و شیکی نبرند و دیاری نبود که مد لباسش را شیفتگان نخرند !
روزی بر وی خبر آمد که :امیرا ! شیر گران شد و لپه گران شد و عدس گران شد و ماکارونی و میوه و گوشت و دارو هکذا و دست مردمان از مرغ و تخمش کوتاه و سفره مردمان از حسرت این اقلام پر آه. تا چه فرمان دهی و چه بینی.
پس چشم درهم کشید و نیک نظر کرد و دست از آستین معرفت بیرون زد و ماست فروش را مقصر گرانی شیر یافت و بر سایر محصولات هیچ گرانی نیافت و جمله اخبار گرانی را پوچ و کذب محض و از حقیقت دور ؛ساخته نشریات حسود و مزدور اعلام نمود .
روزی دیگر بر وی خبر آمد که : امیرا ! زمینخواری و رانت خواری و حق خواری و زیرمیزخواری و ... . پس به خشم آمد و گفت : ما از اساس برای ریشه کنی آنان آمده بودیم و این علفهای هرز را به طرفه العینی از بیخ می کنیم و وعده داد که اگر تا 15 روز دیگر توبه کردند که هیچ ؛ وگرنه ... ( پس کی توبه می کنند؟!)
دیگر روز خبر آوردند که اقوام و خویشان و آشنایان و باجناقان جملگی بر سر کارند و یا بازرس ویژه اند همچون میتی کومان و یا دستشان در جایی بند است و مشکل آنجا ست که مناصبی بسیار در کشور باقیمانده و فامیل و خویشی بیکار نمانده تا برآن مناصب گمارند ؛ پس چه می فرمایی؟ فرمود تا مگر از همدرسان و همرزمان و همسایگان و همخطان کسی را بگمارند و زنهار که بیگانگان را آبدارچی گری هم نشاید و از برکت ما باجناق هم فامیل گشتیده است .
روزی دیگر گفتند : امیرا! صندوق ذخیره ارزی و صندوق بازنشستگی و سپرده های بانکی و .. کفاف حقوق مواجب بگیرانت را ندهد ؛ چه می فرمایی ؟ پس فرمود تا پنجاه کرور از نفایس مشغول خدمت در عسلویه را به خانه ها فرستند و پنجاه فیصد از پروژه جات ملی را متوقف سازند و تا فردا .
فردا روزی گفتند : امیرا ! مصوبات استانی و نامه های مردمانی و برنامه های آنچنانی و.... پس فرمود تا بودجه هر استان به خودش دهند تا پاسخ مردمان استان را استاندار بهتر تواند داد.
شبی وی را خواستند تا مگر علتی را که در لعب پایتوپ حاصل شده بود چاره ای اندیشد؛ پس به درایت نگریست و لختی گریست و گفت حکم می کنم تا دو هماورد شهرآور (در بعض نسخ : شرآور) با هم برفاقت طی طریق کنند و مریدی را گفت تا در راس تربیت بدنی بنشیند و به تربیت مردمان اقدام نماید و وی را سپرد تا موی ورزندگان بپاید و ورزندگان و ورزششان را ... آن کند که باید !
روز دیگر گفتند: امیرا ! قاچاق آن و این را، مصرف بی حد بنزین را ؛ برق ونیرو را ، دختران پری رو را ؛ منابع آب را ، کارشناسان خواب را ؛ هجوم به جنگل را ، مرفهان انگل را ؛ و ... دریاب ! پس فرمود : جملگی سکوت کنید که سخن گفتنان ملال مردمان را ( در بعض نسخ ملال مر ما را) می افزاید و دردست ما نسخه ای شفا بخش است که پیش از مرگ سهراب آن را از ناصرخسرو تهیه توانیم کرد و سهراب را گوی تا لختی دندان به جگر گذارد و داد و فریاد نکشد که جیغ و فریاد زنانه از سهراب زمانه بدور است و دشمن امیر جایش در گور است .
پس وزیر نیرو را گفت تا برق را گران نکند ؛ بلکه سرانه مصرفی بگذارد در حد پیرزن و باقی را تعرفه پلکانی گذارد ، پلکانی که تا آسمان برسد .وزیر نفت را گفت :بنزین را گران نکند که مردمان بدان حساسند . بلکه سهمیه ای گذارد قطره چکانی در کارت هوشمند و زیادت بر آن را به نرخ عادلانه بر خلایق تقسیم نمایند به نفع مردمان مستمند. به آمر به معروف وناهی از منکر فرمود تا القصه دیر زمانی چشم از دیدار پری رویان بدحجاب فرو بندند و پا در کفش خلایق بیش ازین نکنند و مسئولان جنگل فرمود تا رضایتنامه ای مبنی بر عبور جاده ها از جنگل امضا کنند و مخالفین را به قانون جنگل احالت دهند و به سازمان آب فرمود تا تعرفه آب بها را دست نزند لیکن با تعرفه پلکانی همان کند که بر برق رفت .
روزی دیگر گفتند : امیرا ! صندوق مهر رضا و وام مسکن مشکل گشا و نرخ فزاینده بیکاری و صعوبت معالجه بیماری و خروج دفاتر شرکتهای غیر تهرانی و .... اگر اینچنین برانی ، در انتخابات آتی از رقیبان بمانی ! پس فرمود تا برگه انتخابات آتی را پیش از برگزاری به منازل فرستند و رای دهندگان را از رای نادهندگان بازشناسند و رای ها را ... چه کنند و چه نکنند!
روزی دیگر گفتند : آن کمکهای بلا عوض که در آستانه امیری به منظور کمک به امور فرهنگی مساجد نمودی و آن بن های یارانه ای که فرهنگیان را با آن بنواختی و آن وامهای ازدواج و اشتغال که جوانان را نمک گیرش ساختی ؛و وو.... پس فرمود تا : چوب در سوراخ هلوکاست کنند و نرخ بلیط هواپیما را عادلانه کنند و خبرگزاری های بد سگال را دهان بندند و دیداری استانی فراهم آورند و اگرچنین نکنند و دست از کارشکنی برندارند ....شاید پیشنهاد دهد که مثلا یهودیان ایران را جملگی به اروپا گسیل دارند!
نازک خیال آذر ماه سنه 1385
|