سفارش تبلیغ
صبا ویژن
احمد نازک تن - نازک خیال
دانش، برترین هدایت است . [امام علی علیه السلام]
من به ایمیل کمتر سر می زنم! کامنت بگذارید
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
214037
بازدیدهای امروز وبلاگ
38
بازدیدهای دیروز وبلاگ
45
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک ]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
احمد نازک تن - نازک خیال
مدیر وبلاگ : احمد نازک تن[168]
نویسندگان وبلاگ :
الهام خانوم (@)[29]


بسیجی بوده و انشاءالله مانده باشم. منتظرم صاحب امرمان بیاید. اگر بر ناروایی که از خودی سرزده صبر می کنم ، برای وجود دشمن است . و اگر بر آن صبر نکرده و نهیب می زنم ، برای وجود خطری بزرگتر است : دشمن اکبر!(نفس)
لوگوی وبلاگ
احمد نازک تن - نازک خیال
فهرست موضوعی یادداشت ها
طنز[123] . سیاست[21] . یادداشت ها[15] . خبر[4] . سوال سرخ و پاسخ سبز[4] . عدالت . فرهنگ . فطر . آرشیو طنز دیماه 86 . آزار . آمریکا . اخلاق . اسارت . براندازی نرم . بردگی . جنگ نرم . خاطرات دوران جنگ . خاطره عبرت آموز .
بایگانی
یادداشتها
آورده بودند ! که : (طنز)
خاطرات طنز حج
نوشته های منتخب سایت
دی ماه 86
بهمن ماه 86
اسفند 86
پیوندهای روزانه

جریان احمدی نژاد [111]
حزب الله می رزمد [191]
صدای عدالت [182]
نیز هم [127]
نقطه سر خط [122]
[آرشیو(5)]

اوقات شرعی
لینک دوستان

تنها علمدار
گردان وبلاگی کمیل
متین نیوز
جعفر گلابی
صدای عدالت

لوگوی دوستان

خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا - به روز رسانی :  1:57 ع 90/1/6
عنوان آخرین نوشته : وب حاج آقا راه اندازی شد !!

شیعیان اهل سنت واقعی - به روز رسانی :  9:4 ع 87/9/30
عنوان آخرین نوشته : غدیر حقیقت انکار نا پذیر تاریخ

جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن >یک مافیای جدید! یکشنبه 86 دی 30 ساعت 11:26 صبح

الهام خانوم دیرتر از بنده وارد دفتر شده و خودش را سراسیمه نشان می دهدکه از او نپرسم چرا اینقدر دیر آمده ! نفس زنان می گوید: قربانتان شوم! شنیده اید که بعضی ها در داخل کشور زنگ زده اند به ترکمنستان و آنقدر تو بمیری، من بمیری کرده اند تا ترکمنستان راضی شده که گاز را در این سر سیاه زمستان به روی مردم بیچاره ایران زمین ببندد؟!! (لینک اصل خبر)

-          بله ، من هم شنیده ام . البته خبر های شماهم چندان دست اول نیست . مال چند روز قبله !

-          خوب ، پس چرا هیچ چیزی نوشتید؟ اظهار نظری، رهنمودی، بیانیه ای ،چیزی...؟

-          ناقص العقل! اگر قرار باشد راجع به هر مطلبی اظهار نظر کنیم ، کل پارسی بلاگ را هم کم می آوریم که ؛ آخر آدم وقتی یک چیزی می شنود باید فکر کند. بقول قدیمی ها : "شنونده باید عاقل باشه!"  شنونده های اولیه این خبر هم علمای شیراز بوده اند و حتما و لابد از من و تو بهتر می فهمند. زنک! اگر چنین خبری صحت داشت ؛ تا الان که شما پیش بنده دارید نطق می فرمایید؛ تماس گیرنده را گرفته ؛ بازجویی کرده ؛ اعتراف گرفته ؛ اعترافش را از صدا و سیما پخش کرده ؛ محاکمه کرده ؛ در مراسم تاسوعا و عاشورا وسط خلایق عزادار از دار مجازات آویزانش کرده بودند که !

-          اِاِاِ.....؟ پس یعنی این هم یک مافیای دیگه است که زمین را کج می کند ....؟

-          آهـــــــان ! قربون خودت برم. شدی زن عاقل ! وقتی زمین کج باشه ، عروس نمی تونه خوب ....حرکات موزون بکنه !


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن >تشنه لب یا تشنه لبیک؟ ( محرّمانه) یکشنبه 86 دی 30 ساعت 11:25 صبح

 همه ما در مجالس عزاداری شنیده ایم که ابا عبدالله الحسین علیه السلام هنگامی که آخرین یار و یاور خویش را هم از دست داد و یکه و تنها راهی میدان شد، فریاد "هل من ناصر ینصرنی... و هل من ذاب یذب عن حرم الرسول" سر داد .

به این ماجرا از زاویه دید حسین (ع)  که بنگریم ؛ هرگز کمک خواهی و یاور طلبی صرف نمی بینیم . او که خود را برای شهادت و خاندان خود را برای اسارت آماده کرده بود. او حتی با شهادت علی اصغر خود می دانست که این قوم، چه قدر بی مروت و بی رحمند. پس؛ از این فریاد چه منظوری داشت ؟ آیا پیوستن یک یا دو نفر و یا حتی دهها نفر، راه نجاتی برای حسین و خاندانش بود؟ آیا حسین پس از شهادت علی اکبر و عباس و علی اصغر و نزدیک به 70 نفر از وفادارترین انسانها رغبتی به زنده ماندن خود داشت ؟!

هرگز! هرگز!

اما حسین می دید که امت پیامبر(ص) چگونه راه دوزخ را برگزیده اند. او از شدت ترحم و مهربانی می کوشید تا هر کس را که ذره ای انسانیت ( رحم، شفقت به خاندان رسول خدا ) و ذره ای ارتباط قلبی با پیامبر در وجودش باقی مانده است ؛ نجات دهد. روضه خوانها کمتر برای مابیان می کنند که در هر صحنه ای چه کس به جبهه حق پیوست.اما این رفتار امام نشان می دهد که ارتباط عاطفی و قلبی با حق، می تواند در آخرین لحظات هم نجات بخش انسان باشد. این سرمایه را ،اگر داریم ، پاس باید داشت.

در آن وانفسا "به فکر نجات مردم بودن" کار یک انسان زمینی نیست ! ما اگر بودیم فقط نفرین می کردیم! اما  حسین (ع)  دنبال آن بود که ولو یک نفر را از جبهه شیطان به جبهه خدا منتقل کند!! برای اثبات آن که او امام هدایت بود، آزمایشی سخت تر از این ممکن نیست!!یاد مرحوم شریعتی را گرامی بداریم که در قهقرای ضلالت و اوج قدرت ظلم؛ جمله ای را به یادگار گذاشت . او می گفت : حسین بیش از آن که تشنه آب باشد، تشنه لبیک بود آری جمله مرحوم شریعتی درست است . اما کامل نیست . حسین؛ تشنه لب بودن خود و خاندانش را هم وسیله ای برای جلب یک " لبیک "می کرد. حتی اگر به تشنگی حسین هم دلمان سوخت ، یادمان باشد که هنوز رشته ارتباطی بین ما و او باقی است!! دریابیمش؛ شاید به لبیکی منجر شود! 


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن نازک خیال به عزاداری رفته است !! یکشنبه 86 دی 30 ساعت 11:24 صبح

 

در این ایام عزاداری ؛ نازک خیال سر به تکایا و مساجد می زد و از قضا دوربین صداو سیما هم از راه می رسید و فیلمش را می گرفت و از قضا کنار مداح هم جایی پیدا می شد و با آن که نازک خیال سرش را پایین انداخته بودتا ریا نشود! اما جمعیت به پایه دوربین تکانی می دادند تا سر دوربین کج شود و مداح بیفتد گوشه صحنه و نازک خیال هم بیفتد اون گوشه صحنه ! همینجوری اتفاقی ! یک وقت فکر نکنید تعمدی در کار بوده یا مثلا نازک خیال با دوربینچی ها هماهنگ کرده بوده ها!

بعد هم رفت به امامزاده برای زیارت . باز دوربین آمد و از قضا مصاحبه هم کرد و نازک خیال هم برای آن که دل خبرنگار نشکند ؛ مصاحبه کرد. این همه مردمداری! این همه مردم دوستی! این همه با مردم بودن ! این همه مردم را ...! همه در ذات نازک خیال است . هیچ فکر نکنید که تظاهری ، ریایی، فریبی، تبلیغاتی، چیزی در کار بوده است . ابدا! همه اش اتفاقی بود و بواسطه حضور فعال دوربینها در اماکن مختلف بود. ضمنا نازک خیال خبر نداشت که مجالس روضه ای که می رود ، همه از طرفداران او هستند و بعد از روضه ( وگاه وسط روضه !!) به دعاگویی او و نفرین بر مخالفین او می پردازند! اول می خواست به مجلسی برود که بیطرف باشند . اما الهام خانوم گفته که چنین مجلسی یافت نمی شود و همه جا همین جوری است .

عزای امام حسین است دیگر! تظاهرش هم عیبی ندارد. اگر خدا برای آخرت نپسندد؛ مزد دنیایی اش را که می دهد!

نوشته های مرتبط:

غلام تـُرک!


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن دل کندن از پسر پنج شنبه 86 دی 27 ساعت 12:9 صبح

تنها رزمنده ای که در میدان کربلا به میدان رفت و حسین او را قبل از عزیمت نبوسید و در رفتنش تعلل نکرد، علی اکبر بود! زیرا حسین در تقدیم فرزند خود به خدا نخواست تا با مهر پدری سستی حاصل شود.

وقتی علی اکبر به نزد پدر بازگشت و گفت: عطش مرا دارد می کشد، و سنگینی آهن بی تابم کرده ؛ قصدش گله و شکایت و آب طلب کردن نبود! او بهتر از هر کس می دانست که آب در خیمه ها نیست و طلب آب ممکن است بر خجالت پدر منجر شود!

پس او چرا چنین گفت؟!

برای آن که به پدر بگوید: ای پدر ! من آماده شهادتم و اگر تو اجازه ندهی بار این تشنگی و سنگینی مرا عذاب می دهد! اجازه بده و دل از من برکن!

پس حسین دل برکندو علی اکبر به میدان بازگشت و ....

 

 

( وبلاگ تا یک شنبه بعد از عاشورا بدلیل شرکت در مراسم عزاداری تعطیل است .از همه التماس دعا)


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن چرا ننوشید؟!! پنج شنبه 86 دی 27 ساعت 12:1 صبح

بزرگی در مجلس عزاداری حسینی جمله ای گفت که برای من بسیار تامل بر انگیز و تکاندهنده بود. شاید رمز آب ننوشیدن عباس !

او گفت : حضرت امیرالمومنین علیه السلام مژگان فرزند رشید خود عباس را بوسه ای زد و خطاب به او سفارش کرد : "روز دهم وقتی چشمت به آب افتاد ؛ ننوش!" 

 شاید اگر آن روز عاشورا عباس آب می نوشید ، می توانست حساب تعداد زیادی از دشمنان را با نیرو و توان بیشتر برسد؛ اما علی بدو سفارش کرد آب ننوشد تا حساب ما شیعیان و محبین اهل بیت را تا قیام قیامت برسد و به ما درس عشقبازی و اطاعت و فداکاری دهد!


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن مداح کوبی! دوشنبه 86 دی 24 ساعت 1:29 عصر

از وقتی الهام خانوم وارد تشکیلات نازک خیال شده ، دوباره ایمیل را فعال کردیم! به عادت و روش و منش بزرگان داده ایم ایملیها را اول ایشان بخواند ، خلاصه کند(سانسور کند!) و اگر صلاح دانست به من گزارش کند! امروز اولین گزارش را آورده که یک ایمیل وارده داشته ایم؛ می گویم لابد  همین جوک بی مزه و تکراری برکناری رئیس سازمان هواشناسی بخاطر سرمای بیش از حد هوا ؛ و انتساب غلامحسین الهام با حفظ سمت به جای او را فرستاده اند!

- نخیر ! قربانتان شوم ؛ نامه جسارت آمیز است . پر از فحش و لعن ونفرین به نازک خیال و ضرغامی !(رئیس صدا و سیما) دو تا شما ؛ یکی ضرغامی!

 

می گویم: مثلا کار سرکار خانوم خلاصه کردن ( سانسور کردن!) همین چرندیات است !

 

می گوید: آخر ، فقط همین یک ایمیل را داشتیم . تازه ، از هر سه تا فحش یکی اش را نوشته ام!

 

می گویم : حالا چرا من و ضرغامی ؟ اون کجا و من کجا؟

 

می گوید: آخر ، هر دو تان مداح ستیز و مداح کوب شده اید. او که از آیت الله و کارشناس مذهبی گرفته تا مجری برنامه را در صدا و سیما به جان مداحان انداخته ؛ شما هم هر چه در توان داشته اید دریغ نفرموده اید!!

 

می گویم : ای بابا! پس چرا سهم  من دوبرابر ضرغامی  شده؟ او که انواع رسانه ها را برای مداح کوبی در اختیار دارد؛ ما همین یک وبلاگ فکسنی درپیتی بی مشتری را داریم .

 

می گوید: حاج آقا؛ خودتان را به کوچه علی چپ نزنید! یعنی شما نمی دااید که ایشان فقط به مداحان اهل بیت (ع) گیر داده ولی شما به مداحان اهل دولت؟!!

ضعیفه! خلاصه کردن هم بلد نیست! لااقل او که از هر سه فحش یکی را نوشته ، فحشهای مربوط به من را خلاصه می کرد؛ آن چه مربوط به ضرغامی بود باقی می گذاشت! این جوری شاید می شد در همین وبلاگ بعنوان نظر خوانندگان منتشرش کنیم ؛ کلی هم به تعداد بینندگان وبلاگ اضافه می شد. مگه نه؟!


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن غلام تـُرک! دوشنبه 86 دی 24 ساعت 11:38 صبح

راستش دست و دلم نمی رود که طنز بنویسم. هرچند در اطراف و دور برمان پر است از سوژه ! اما محرّم دلها را افسرده می کند و بعد از این افسردگی ،یک نشاط و شور زندگانی عجیبی را احساس می کنیم. دیروز یک چیز جالب در یک تکیه خانگی دیدم که خیلی مرا به فکر فرو برده است . شما هم می دانید که در این ایام علاوه بر مساجد ،  هیئتهایی هم در تکیه ها برگزار می شود که به جهت سخنران خوب یا مداح خوب مشتری بیشتری دارند. در یکی از همین هیئتها که در پارکینگ یک خانه تشکیل شده بود؛ پرده ای دیدم که اسامی شهدای کربلا بر روی آن  نوشته شده  بود . اما در میان این شهدا یک نفر بی نام بود!! به جای نام او نوشته بودند : غلام تـُرک!

فهمیدم که برای ستاره شدن در آسمانها، برای آن که خداوند، پیش ملائک به وجودت افتخار کند! و برای آن که ائمه علیهم السلام در زیاراتشان به تو سلام کنند؛ نیاز به نام نیست! غلام ترک حتی نامش را هم در این دنیا باقی نگذاشت ؛ در آن دنیا جز غلام فدائی امام حسین هیچ نامی ندارد!  کدام ما به  گرد پای این غلام ترک می رسیم؟! ما که با کوچکترین کاری امید شهرت داریم؟!


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن غیبت با توجیه المسائل! دوشنبه 86 دی 24 ساعت 12:0 صبح

 روز عرفه که تمام شود ، شب عید قربان می شود. همه حاجیها ازعرفات راه می افتند به سمت مشعر. غروب عرفه ؛خدا به همه حاجیها وعده بخشایش و رحمت داده و همه حاجیها مثل نوزادی که تازه متولد شده باشند بی گناهند. خلصه و آرامش و سبکبالی غیر قابل وصفی احساس می کنی. در تاریکی غروب هنوز اثر نماز مغرب در وجودمان بود که شروع کرد از ملا حسنی ( امام جمعه ارومیه ) غیبت کردن!

گفتم : مرد حسابی ! غیبته ! تو هم الان مُحرمی! رعایت کن، بگذار پاکی و بیگناهی یک دو روز در وجودت بماند.

گفت : اگر ملا حسنی بداند که در چه جای مقدسی یادش کردیم ، راضی راضیه !


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن کروبی و 100 هزار تومان! جمعه 86 دی 21 ساعت 12:0 صبح

زنک ناقص العقل است دیگر! ( الهام خانوم را می گویم) زن است و احساسات ! می گوید این بار به کروبی رای می دهد چون 50 هزار تومان را به 100 هزار تومان افزایش داده است . می گویم : آخر ، عزیزم ! دلبندم !  ناسلامتی سواد داری ؛ بقول خودت با اصحاب قلم و رسانه معاشرت داشته ای ؛ آن ماشین حساب بی صاحب را که همه باهاش قهر کرده اند ، بردار . از سه سال پیش تا بحال هر سال 25 درصد تورم را میانگین حساب کن . سر راست می شود 195 درصد! یعنی دوبرابر! تازه با نرخ تورم 25 درصدی که اصلا و ابدا قبولش ندارم ارزش این  100 هزار تومان الان خود بخود شده اندازه همان 50 هزار تومان سه سال پیش. شما بشین حساب کن . نرخ خانه از پارسال تا بحال از دوبرابر بیشتر شده یا نه ؟ لپه و لوبیا و لبنیات و تخم مرغ  .... هم بهکذا(!)  اگر ظاهر عدد و رقم پولی که ماهیانه می خواهی بگیری برایت خیلی مهم است و کاری به ارزش واقعی اش نداری ؛ خوب صبر کن ؛ احمدی نژاد یک دوره دیگر هم رئیس جمهور بشود ، آنوقت به جای 50 هزار تومان و 100 هزار تومان؛ ماهیانه 500 یا 600 هزار تومان کروبی بهت پیشنهاد می دهد. این طوری که بهتره؛ عزیزم!

قهر کرد. راه افتاد که برود. گفتم : حرف حساب حالیت نمی شود که از آن روزنامه قبلی هم بیرون کردند!

گفت : نخیر! آنها هم اول با همین "عزیزم" و "دلبندم" شروع کردند و بعد فهمیدم که.... جای من اونجا نیست! حالا هم تا دیر نشده خودم می روم سر خانه و زندگی ام.

گفتم : کجا؟! بابا قصد و غرضی نداشتم . از روی عادت گفتم. اصلا  تو جای دخترمی!

گل از گلش شکفت ! و برگشت . فکر کرد راستی راستی او را هم سن و سال دخترم می دانم!


اظهار نظر شما عزیزان( )

نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن

عنوان متن آفتابه نازک خیال! پنج شنبه 86 دی 20 ساعت 12:22 عصر

 

قفل در دفتر نازک خیال را دیشب شکسته اند و رفته اند داخل . از مجموع اجناس و لوازم دفتری و اداری ، هیچ چیز کم نشده ، الا آفتابه !! که برده اندش!

ضعیفه ( الهام خانوم) رفته کِز کرده یک جا خودش را قایم می کند.از "پاسخگویی" هراس دارد.

می گویم: ضعیفه! صبح که آمدی در دفتر را باز کنی، همینطوری بود؟

-         بله ، حاج آقا! (از وقتی رفته به آرشیو وبلاگ سر زده و خاطرات حج را خوانده ، به من می گوید "حاج آقا")

-         از صبح تا به حال چه اقدام مثبتی برای این تجاوز آشکار کرده ای؟ کمیته تحقیق و تفحص تشکیل داده ای یا نه ؟ به مقامات بالا عریضه و شکوائیه نوشته ای یا نه ؟ استعفا نامه خودت را تایپ کرده ای یا نه ؟ زود بگو چه غلطی کرده ای؟!

-         حاج آقا! دوره این کارها بسر آمده. الآن اگر گندی بالا بیاد هیچ نیازی به این کارها نیست. فوراً من یک متمّم بودجه می نویسم می دهم به شما؛ شما هم که از خودمان هستی و آن را تصویب می کنی . زود می رویم یک آفتابه نو و جدید و دست اول دوباره می خریم و می گذاریم سرجایش ؛ انگار نه انگار..

-         زبان درآورده ای این یکی دو روزه!! لااقل انگیزه متجاوزین را بررسی می کردی ؛ شناسایی شان می کردی ...

-         کرده ام! همین همسایه های دور و  بَرِمان بوده اند. همین  که شنیده اند بعضی نماینده های مجلس ته مانده  آب لیوان حاج آقا احمدی نژاد را تبرّکاً خورده و به سر و رو مالیده اند !! دیده اند دستشان به ایشان که نمی رسد؛ عجالتاً شما را که منتقد ایشان هستی و چند روز پیش هم تعارفات مخلصانه با هم رد و بدل کردید ، دم دست داشتند. از روی مهر و محبت وارد دفتر شده اند؛ چیز خاصی برای تبرّک نیافتند ، آفتابه نیمه پر شما را ....

-         اخراج !!       اخراج!!     "تبرّک" را هم به مسخره گرفته اند؟! هر چه می خواهم این محرّمی ، زبان به دهان بگیرم و ساکت باشم ؛ نمی گذارند!

رفت چادرش را سرش کند که برود. زیر لب غُر می زد که : اگر قرار است کسی اخراج شود ؛ باید آنها که "تبرّک" را به مسخره گرفته اند اخراج شوند؛ نه من که برای شما نقلش کردم !  


اظهار نظر شما عزیزان( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست یادداشت های آرشیو نشده این وبلاگ

با سلام، خداحافظ!
هشدار امام درباره خودمحوری دانشگاهیان و قوای مسلح
سخن امروزین امام!
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش چهارم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش سوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش دوم
سوال سرخ و پاسخ سبز - بخش اول
فرمان 8 ماده ای امام
«کتاب قانون» رودرروی «اخراجیها»!
نامه ای به برادر نوری زاد
شکلک او ، کفرما!
تاکتیک ابوسفیانی!
جمعش می کنیم!
سخنان مهم سیدمحمدخاتمی درباره فتنه اخیر
این خمینی بود!
[همه عناوین(167)][عناوین آرشیوشده]


Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ


آمار وب فارسی