نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
نخوری ها!
|
شنبه 85 اسفند 12 ساعت 5:32 عصر |
نخوری ها!
پسرک گرسنه ای در کنار خیابان از سرما می لرزید و از گرسنگی گریه می کرد.
مرد محترمی به او رسید و یک آب نبات چوبی دستش داد.خبرنگاری هم مشغول فیلمبرداری بود.
پسرک با تعجب پرسید: چکارش کنم؟!
مرد محترم گفت: حواست باشد . این را نباید بخوری ها!
پسرک خندید و گفت : آهان ! سهام عدالت است ! متشکرم آقا.
(نقل از یک وبلاگ که اسمش را یادم رفته است و صرفا جهت ادای امانتداری را در آوردن ذکر می کنم !)
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
دعوای بالاده و پایین ده!
|
شنبه 85 اسفند 12 ساعت 2:57 عصر |
دعوای بالاده و پایین ده!
آورده اند که در عهد پهلوی در یکی از توابع قزوین دعوای آب اوفتاد بین فلان آباد علیا و فلان آباد سفلی و چنان شد که اجتماع علیایی ها بر سفلایی ها غلبه کرد و آب را خواستند تا بیشتر در ده بالا تقسیم کنند و دعوا بالا کشید و جماعت سفلایی کار نزد پیر بزرگ خود برد تا چاره ای اندیشد و گفتند تا ما هزار تومان اندوخته ایم برای آن که به دولتیان و ماموران آب جدا جدا بپردازیم تا شاید در تنگی وگشادی راه آب کلکی سوار کنند و غیره .
پیر لختی اندیشید و تاملی کرد و گفت: این میزان هزینه بر ما بسی گزاف است و تازه ، کار نیز با آن بسامان نشود. شما را باید تا صد تومان نزد رئیس ژاندارمری برده و او را راضی کنید تا به جای فلان کس که امروزه کدخدای فلان آباد علیاست ، بهمان کس را کدخدا کند.
همین کردند و سالیانی گذشت و تفرقه و خصومت آنچنان در بین علیایی ها اوفتاده بود که کس قصه آب بیاد نمی آورد و آب بالا ده همچنان به سمت پایین ده می رفت !
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
اندر فرار شهرام !
|
یکشنبه 85 اسفند 6 ساعت 11:21 صبح |
اندر فرار شهرام !
(تاریخ المحاکم -جلد 18 - باب النعل الوارونه )
آورده اندکه روزی حاجت اوفتاد تا مر بعض اصحاب سیاست را اعم از یمین و یسار بامبول سازند و برایشان پاپوش دوزند .پس رای زنی کردند تا شهرام عرب را از شاگردی بستنی فروشی بیاورند و آموزش دهند تا کارهای نه چندان عجیب و غریب بل معمول و متداول پیشه کند و فی المثل به کارمندان بانک بابت وامی که می ستاند شیرینی دهد که همگان می دهند و به مقامات اینوری و آنوری بابت کمک خیر به فلان و بهمان موضوع بدهد که همگان می ستانند و به یاران و اطرافیان و دور و بریان بریزد و بپاشد که همگان چنین کنند . پس او را با رانت اطلاعاتی تقویت کردند که مثلا قراراست فلان جنس ممنوع الورود شود پس تو در ورود آن بشتاب ! یا فلان جنس قرار است چه شود تو چنان کن ! و او را داشتند تا روزی که نیاز شد از او بهره گیرند پس اشارتی کردند به روزنامه ای که با غیب در ارتباط است تیتری زد و او را علم کرد و در این میانه دامن این و آن را آلوده به هر تهمتی که خواستند کردند و نامبرده (تاریخ مصرف گذشته )را به حلفدانی (انبار) سپردندتا شاید روزی دوباره بکار آید.
لاک پشت قضاوت سلانه سلانه رفت و رفت و هر چه گشت چیزی خلاف قانون و مقررات و آنچه عرف و معمول بود نیافت .حکم به برائت داد آن قاضی ساده که می اندیشید فقط عدالت حق است و سیاست حق نیست ! حکم را در همان روزنامه تیتر کردند و دوباره جنجال و علم شنگه آفریدند که مثلا قوه قضائیه چون با ما نیست پس با مفسدین است !! و چون قوه جدیت کرد و دم خویش از زیر تله یاران شریعت مدار بیرون کشید و محکمه مجدد گذاشت و از متهم اقرار گرفت که فلان و بهمان در تحریک و تشویق او نقش داشته و قصد ….( نسخه خراب است ) او را در پایان محکمه گریزاندند و میلیارد تومانی در جیبش گذاشتند و فرارش را باز به گردن قوه قضائیه انداختند تا آن را متهم کنند به همکاری با مفسدین . و قوه را خبر آمد که دوستان خاصی در فرار او دست داشته و او را آموزش و یاری داده اند .خواست تا دوستان را دستگیر کند گفتند مشتاب! که ما خود او را باز پس می آوریم همانگونه که ضارب حجاریان را باز پس آوردیم بشرط آن که سخنی از ما برمیان نیاید و رفتند شهرام را آوردند و خود قهرمان دستگیری متهم فراری شدند پس متون بازجویی فرادادندش و خود بسلامت از معرکه بیرون شدند و قوه همچنان در روزنامه متهم بود که باید استعفا دهد!
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
تهران وکابل!
|
چهارشنبه 85 بهمن 18 ساعت 1:43 عصر |
فرق تهران و کابل!
البته تهران و کابل خیلی فرقها باهم دارند که آنها را غیر قابل مقایسه میکند. و من قصد ندارم همه فرقها را بیان کنم . مثلا این که یکی 38 سال پیش از اشغال بیگانگان خارج شد و دیگری از 38 سال پیش تابحال چندین بار در اشغال بیگانگان گرفتار شده و بیرون آمده و انشاءالله این بارهم سرفراز و پیروز بیرون بیاید.
حتی منظور من مقایسه بین دود و آلودگی چشم کور کن هر دو شهر نیست ؛ که یکی ناشی از بلند شدن گل و لای خشک شده کوچه ها در هوا و سوخت دیزل اکثر اتومبیلهای آخرین سیستم و روانه شدن فاضلابها بداخل خیابانها و نهایتا خشک شدن آنها و منتشر شدنشان در هوا است و دیگری نتیجه ازدیاد اتومبیل های غیر استاندارد !
شاید به این نکته هم کاری نداشته باشم که قیمت گوجه فرنگی و سیب زمینی ( بقول افغانیها : کچالو) در آن شهر جنگ زده و اشغالشده و کشور آباد نشده ، از مغازه نزدیک خانه رئیس جمهور ما هم ارزانتر به فروش می رسد ! و...
حتما کار به این فرق هم ندارم که شمای ایرانی در هیچ کجای کابل بعنوان یک خارجی شناخته نمی شوید! حتی نزد افغانیهایی که هرگز به ایران نیامده باشند . اما افغانیها در همه جای ایران خارجی به حساب می آیند حتی اگر در ایران متولد و بزرگ شده باشند.
غرض اینها نیست . غرض این است که افغانیها انسانهای بسیار صادقی هستند و نیتهای درون قلب خود را زود فاش می کنند . مثلا شما وقتی به یک اداره می روی و یک کار کوچک مثل تایپ یک نامه برایت انجام می دهند یا نامه ات را از این اتاق به آن اتاق می برند ، یا در دفتر اندکاتور ثبت می کنند، یا سابقه را از بایگانی برایت بیرون می کشند .... حتما خیلی رک و رو راست از شما مطالبه پیسه می کنند!! (پیسه بزبان افغانیها یعنی پول! تلفظ آن هم به کسر اول و سوم و سکون دوم است ) جالب آن که روزی مامور توزیع فیش برق آمده بود و در زد و بیل (مخفف بیلان ، یعنی صورت عملکرد و همان فیش هزینه مصرف برق ) را داد دست ما ونرفت . گفتم چرا نمی روی؟ گفت : پیسه ی ما را نمی دهی؟!
خوب ، شما هم راحت باید به تناسب اهمیت و زحمت ؛ دست در جیب مبارک کرده ، پیسه پرداخت نمایید!
اما در تهران عزیز اصلا اینطوری نیست. وقتی پستچی کارت هوشمند سوخت را در ساعات اداری به در منزل شما می آورد و در آن ساعت شما و همسرتان در اداره اید و بچه ها در مدرسه ! یادداشتی می گذارد که ..." ظرف مدت یک هفته به فلانجا مراجعه کنید و گرنه چنین و چنان خواهد شد "معنا و مفهوم آن روشن است : شما باید مرخصی بگیری و کلی هزینه کنی تا به کارت هوشمندت برسی ! راه دیگری هم دارد که همسایه بغلی برایت توضیح می دهد:
اگر می خواهید دوباره برایتان بیاورد با آن شماره تماس بگیرید و البته ...( پیسه را باید پرداخت نمایید!!)
فرق تهران و کابل در همین صداقت است ! (همین صداقتش منو کشته !)
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
جانباز از گردن…!
|
یکشنبه 85 آذر 12 ساعت 10:7 صبح |
یک خاطره از دیدار با جانبازان
روزی برای عیادت به آسایشگاه جانبازان رفته بودم. همانطور که شما در اولین سوال از آنان می پرسید که در کجا و چه زمانی مجروح شده اید ؟ آنها هم در اولین سوال از شما می پرسند که از کجا آمده اید ؟
من هم می گفتم : از هیچ کجا ! از خودتان هستم !
پرسیدند: جانبازی؟!
گفتم: بله ؛ جانباز از گردن به بالا! ……. (بندگان خدا فکر می کردند از مسئولان کشورم !)
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
رشد قانونگرایی در کشور!
|
شنبه 85 آذر 11 ساعت 7:49 صبح |
بر اساس آمار بدست آمده، میزان گرایش به قانون و رعایت آن در سال جاری نسبت به سال گذشته دو برابر شده و روند رعایت قوانین ادامه دارد . بنا به گزارش کارشناسان که بر اساس نمونه برداری از رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران صورت گرفته است میزان استفاده از چراغ راهنما توسط رانندگان در هنگام ورود و خروج به ایستگاه از بیست و پنج صدم درصد در سال 84 ، به نیم درصد در سال جاری افزایش یافته است .
کارشناسان معتقدند این افزایش بدلیل استخدام نیروهای جوان و تازه کاری است که هنوز با آداب و رسوم رانندگی اتوبوس شرکت واحد آشنایی کافی ندارند!
با این نرخ رشد ، ایران در صدر کشورهایی قرار می گیرد که روند قانونگرایی در آن ادامه دارد.
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
مهم: نام چندمفسد اقتصادی افشا شد
|
چهارشنبه 85 آذر 8 ساعت 9:50 صبح |
نام چند تن از دانه درشتهای فساد اقتصادی اعلام شد. به گزارش منابع SMS ای؛ تیمی کارشناسی مرکب از حقوقدانان و جامعه شناسان برجسته تاکنون مشغول بررسی پیامدهای افشا یا عدم افشای اسامی مفسدان اقتصادی بوده اند . این تیم در پایان کار خود با انتشار اطلاعیه ای نام سه تن از دانه درشتها را ادامه مطلب...
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
تلافی جسارت ! و پاسخ ابلهان
|
سه شنبه 85 آذر 7 ساعت 1:0 عصر |
دور زمانی پیش؛ حکیمی می زیست محترم؛ که صیت حکمتش جهان شمول و ژست قامتش گوگولی مگول! روزی نوزادی در آغوش کشید و می بوسید . نوزاد بر خصلت نافهمی، خویش را راحت کرد و بر وی ببارید! حکیم در اندیشه شد که در مرآ و منظر اطرافیان با جسارت نوزاد چه سازد؟! و هِرهِر خنده آنان را چه پاسخ دهد تا نگویند کم آورده ؟! پس سوالی را به جان جمع حاضران انداخت که اگر امروز نوزادی با من چنین جسارتی روا دارد و بی پاسخ بماند ؛ فردا روز را با بزرگان چه سازم که در پی فرصتی برای تخلی عقده های خویش بر منند؟!
حاضران هر یک سخنی گفتند که به مذاق حکیم خوش نیامد . تا آن که حکیم بچه ای از آن میان برخاست و اجازت سخن خواست و چنین سفت :ادامه مطلب...
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
نویسنده مطالب زیر: احمد نازک تن
به جای گران کردن !
|
یکشنبه 85 آذر 5 ساعت 2:4 عصر |
آورده اندکه :
امیری بود تدبیرگر و مردمدار که وعده نان و آب مردمان او را به کرسی ولایت نشانده و ازبرکت صادرات تک محصول آن سامان ، دست پر برکتش ،وام و بلاعوض بر سر این و آن فشانده ، و مشتاقان خویش در هر استان به استادیومها کشانده و طعم شیرین محبت و مهر بر صغیر و کبیر دیار چشانده و فی الجمله جایی نبود که نام وی قرین با نیکی و شیکی نبرند و دیاری نبود که مد لباسش را شیفتگان نخرند !
روزی بر وی خبر آمد که :امیرا ! شیر گران شد و لپه گران شد و عدس گران شد و ماکارونی و میوه و گوشت و دارو هکذا و دست مردمان از مرغ و تخمش کوتاه و سفره مردمان از حسرت این اقلام پر آه. تا چه فرمان دهی و چه بینی.
پس چشم درهم کشید و نیک نظر کرد و دست از آستین معرفت بیرون زد و ماست فروش را مقصر گرانی شیر یافت و بر سایر محصولات هیچ گرانی نیافت و جمله اخبار گرانی را پوچ و کذب محض و از حقیقت دور ؛ساخته نشریات حسود و مزدور ادامه مطلب...
|
|
اظهار نظر شما عزیزان( ) |
|
لیست یادداشت های آرشیو نشده این وبلاگ
|
|